حالمان بد
نیست غم کم میخوریمکم که نه! هر روز کم کم میخوریمآب میخواهم، سرابم میدهندعشق میورزم عذابم میدهندخود نمیدانم کجا رفتم به خواباز چه بیدارم نکردی آفتاب؟خنجری بر قلب بیمارم زدندبیگناهی بودم و دارم زدنددشنهای نامرد بر پشتم نشستاز غم نامردمی پشتم شکستسنگ را بستند و سگ آزاد شدیک شبه بیداد آمد، داد شدعشق آخر تیشه زد بر ریشه امتیشه زد بر ریشه ی اندیشه امعشق اگر این است مرتد میشومخوب اگر این است من بد میشومبس کن ای دل نابسامانی بس استکافرم دیگر مسلمانی بس استدر میان خلق سردرگم شدمعاقبت آلوده مردم شدمبعد ازین با بیکسی خو میکنمهر چه در دل داشتم رو میکنمنیستم از مردم خنجر به دستبت پرستم بت پرستم بت پرست ::. اشک تنهایی .::...
ما را در سایت ::. اشک تنهایی .:: دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : aashketanhae9 بازدید : 54 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 13:48